Tuesday, October 26, 2010
Sunday, October 24, 2010
Saturday, October 23, 2010
قرارداد بردگی اعراب با ایرانیان
ده فرمان اعراب علیه ایرانیان
میرزاآقا عسگری، مانی
وقتی «فتحالفتوح» اعراب بر ضد ایران در «جنگ جلولا»* روی داد و کمر سپاهیان ایران، کیان ایران و سربلندی ایرانی در برابر سرداران سپاه عرب درهم شکست، ایرانیان براستی زیر شمشیر، شلاق، آیات و فرامین اعراب مسلمان قرارگرفتند. چند میلیون ایرانی در دو قرن نخستِ پیروزی مسلمانان برایران کشته شدند. صدها هزارنفر به هندوستان و شرق اروپای امروزی گریختند. مسلمانان، مردم ایران را «بنده»، «موالی»؛ «برده»؛ «کنیز»؛ «عجم = لال»؛ «مجوس= جادوگر وحقهباز» نامیدند و دماغ ایرانیان را به خاک مالیدند.
مسلمانهای عرب قراردادی نانوشته را به ایرانیها تحمیل کردند که تا به اکنون نیز اجرا میشوند:
– چون مردم ایران از دین و سپاه عربستان شکست خورده بودند (وهنوز هم این شکست جبران نشده) باید روزی 20 بار به سوی عربستان (پایتخت اسلام که محمد از آنجا برخاسته بود) زانو بر زمین بزنند و سنگی سیاه در «امالقرای اسلام» را سجده کنند
– در این سجده؛ ایرانیان (مانند ملتهای شکستخوردهی دیگر) باید 20 بار پیشانی خود را هم به خاک عربستان (مُهر نماز) فرود بیاورند و تعظیمکنان اظهار عجز، عبودیت و بیعت کنند!
– ایرانیانی که ستایندهی اهورامزدا بودند و خود؛ پیشوائی با نام زرتشت داشتند، پس از شکست از مسلمانها باید 12 بار در 2 نوبت شبانه روزی با صدای بلند اعتراف کنند: «الله اکبر! اشهدان محمد رسولالله. اشهد ان علی ولی الله ...» تا یادشان نرود که مزدا بی مزدا! زرتشت بی زرتشت! ایران بی ایران! محمد عرب و علی عرب ارباب ایرانیان شدهاند!
– در عراق جنگی اتفاق افتاد بین دارو دستههای معاویه و حسین که هیچ ربطی به مردم شکست خوردهی ایران نداشت (مانند جنگ فلسطینیها و اسرائیلیها). جنگی بود بر سر قدرت و خلافت و ثروت بین خود عربها که پیروان دین محمد بودهاند. اما ایرانیان 14 قرن است باید مراسم عزاداری برای «سالار شهیدان؛ حسین ابن علی» برگزار کنند؛ و در سوگ آن آدمهای ندیده و نشناخته که دشمنان مردم ایران بودند بر سر و سینهی خود بکوبند، گِل و خاک و کاه برسر بریزند، نذری بدهند، قربانی بکنند، گریه و زاری بکنند، قمه و زنجیر بزنند تا یادشان نرود که برده؛ موالی و مسلمان شدهاند. آنان باید بر سر خود بکوبند تا یادشان نرود بردهی اعراب شدهاند. (آفرین بر این ایرانیان که گویا فرزندان کوروش و آرش و رستم بودهاند!)
– ایرانیان مجبور بودند (و هنوزهم هستند) که کتاب دینی عربها (قرآن) را ببوسند و برچشم بگذارند! آنهم پس از این که «طهارت» گرفته باشند تا نجاست ایرانی بودنشان برطرف شده باشد! ایرانیان مجبورند قرآن را «مقدس» بدانند و آیات آن را شب و روز در خانه و مسجد، بهنگام تولد فرزندان و بر سر گور مردگان خود با صدای بلند برای یکدیگر بخوانند تا یادشان بماند از دست عربهای مسلمان شکست خوردهاند و موالی و بندهی آنها هستند. (درود براین ایرانیان که پدرانی همچون فردوسی و کاوه و بابک داشتهاند!)
– ایرانیان شکست خورده باید به نمایندگان دینی عربها باجهای گوناگونی بدهند مانند: جزیه، خمس، زکات، سهم امام، اوقاف، نذری؛ قربانی و...
– از «وظایف شرعی» ایرانیان یکی هم این بود و هست که باید به زیارت، پایبوسی و آستانبوسی و خاکلیسی عربهای پیروز بروند. به زیارت قم، مشهد، کربلا، نجف، سوریه و مکه. باید بروند حتا معجر قبرهای پیروزمندان برایران را ببوسند و از آنها طلب «مغفرت» کنند!
– برای این که نکند یک وقتی ایرانیان بفکر رها کردن خود از چنگال عربزادههای مسلمان شوند، باید برای درمان دردهای بیشمار خود که بر اثر تسلط اسلام و عرب بر ایران بوجود آمده، چشم براه نسل دوازدهم خاندان امت و نبوت عربی یعنی «امام زمان» بمانند! سرانجام شاید آن طفل 4 ساله عرب (که لابد دست چپ و راستش را هم نمیشناسد) پس از 1400 سال و درست در قرن 22 که سدهی علم و دانش است از چاهی در بصره ظهور کند و به داد ایرانیانی برسد که از دست اجداد خونریز او به نکبت ابدی دچار شدهاند! حتا شاه و شاهزادهی ایرانی هم: یا کمر بستهی «امام رضا و صاحبالزمان» هستند یا نام آنها و اجدادش را برخود نهادهاند! حتا پهلوان وزنهبرداری یا فوتبال ایران هم درصحنهی جهانی اعتراف میکند که با یاری آن بچهی 4 ساله توانسته نفر اول جهان شود!
– ایرانیان شکست خورده باید احترام ویژهای به نوه نتیجههای عربهای چیره شده بر ایران بگذارند که نام سید (آقا) بر خود نهادهاند. باید به نام «نذری و خیرات» به «سیدها = سرورها) باج بدهند و در برابرشان تا کمر خم شوند و به «سادات» ابراز بندگی و ارادت نمایند تا یادشان نرود که اگر آن امامها و سرداران ایرانکوبِ عرب مردهاند؛ نوادگانشان در «ایرن اسلامی» حی و حاضرند و حتا یکی از آنها با نام سید روحالله خمینی رهبر انقلابشان علیه شاه بوده است، و یکی دیگر با نام سیدعلی خامنهای رهبر فعلیشان است!
اکنون ما بهجای «سپاه ایران»؛ «سپاه قدس»؛ «سپاه محمد» و«سپاه خاتمالانبیاء» داریم! گرچه گویا عربها ازسر ما دست برداشتهاند اما نمایندگان ایدئولوژیک آنها (سپاه پاسداران، بسیج، سربازان گمنام امام زمان، روحانیون، سادات، طلبهها، آیتاللهها و...) دارند اقدامات سعدابنابیوقاص را درایران علیه ایرانیان ادامه میدهند!(یعنی: ما خود به دشمن خود تبدیل شدهایم و دیگر نیازی به سعدابنابیوقاص، عمرابن خطاب، علیابنابیطالب؛ محمد ابن عبدالله و یزیدابن مهلب نداریم!)
– ایرانیان باید در نماز جماعت، پشت سر یکی از نمایندگان اسلام عربی که نامشان «روحانی» یا «آخوند» است قرار بگیرند و مانند میمون از هرکاری که او میکند و هرچه که او میگوید تقلید کنند. ایرانیان باید مقلدِ «مراجع تقلید» باشند! (یعنی، هم باید ماچ بدهند و هم پول و هم کول!) تا یادشان نرود که در سال ?? هجری (هجرت محمد از مکه به مدینه که هیچ ربطی به ما ندارد اما شده مبداء تاریخ ما!) سردار عرب: سعدابن ابی وقاص در جنگ جلولا، به دستور عمرخلیفهی مسلمین و با پشتیبانی علیابنابیطالب؛ فتحالفتوح عربی علیه ایرانیان کرد و ایران بزانو درآمد از 14 سدهی گذشته تا به اکنون نتوانسته قامت و زانویش را راست کند!
یک پرسش از هممیهنانم:
چرا آخوندهائی که بر منبر این همه برای ماجرای «صحرای کربلا» جلز و ولز میکنند، هرگز علیه سعدابن ابی وقاص یک کلمه هم سخن نگفته و نمیگویند؟! چرا نام کاخ آخرین پادشاه ایران «سعدآباد» بود؟! چرا روحانیان، مراجع تقلید و آخوندهای ایران از شکست رستم فرخزاد به دست سعدابن ابی وقاس ابراز تاسف نمیکنند؟! چرا بسیاری از ایرانیان مقلد این جماعت ضدایرانیاند؟!
برگی از تاریخ معاصر ایران
|
در فاصله ی سالهای 1293 تا 1294 خورشیدی ( 1914 تا 1915 میلادی ) اانگلستان از جنوب , دولت عثمانی از غرب و روسیه از شمال ایران را به تصرف در آوردند و حکومت وقت که کمترین توانی برای مقاومت در برابر این سیل بنیان کن دشمنان را نداشت فقط نظاره گر بود .
در سالهای بعد روسیه ی تزاری که در نوع خود کشور ضعیفی محسوب می شد در پی توافقی با دولت انگلستان , ایران را واگذار کرد . در همان زمان عثمانی ها هم به مرز فروپاشی رسیده بودند ( جنگ جهانی اول که از حیث گستردگی ابعاد شگفت آوری دارد باعث نابودی 4 امپراطوری بزرگ و قدرتمند اروپا یعنی : امپراطوری اتریش مجار , روسیه , آلمان و عثمانی شد )
بنابراین استعمار پیر تنها بازیگردان عرصه ی سیاست ایران شد و با خرید گسترده ی غلات و جلوگیری از واردات کالا به ایران و اجازه ندادن برای ورود کمکها دولت آمریکا به ایران باعث ایجاد نایابی مواد غذایی در کشور شد و خشکسالی و بارندگی کم هم قوز بالای قوز شد و چنان قحطی در کشور بروز کرد که بیش از 40 درصد مردم ایران را به کام مرگ برد ( 1917 تا 1919 ) .
نکته ی جالب گزارشهای دلسوزانه ی سفیر وقت دولت آمریکاست که باعث می شود محموله های بزرگ مواد غذایی برای کمک به مردم تیره روز ایران ارسال شود که انگلیسیها به هیچ وجه اجازه ی ورود آنها را به کشور نمی دهند .
" داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامي انگلستان و نماينده سياسي آن دولت در غرب ايران در سالهاي 1918 و 1919 درباره قحطي درغرب ايران اينگونه مي نويسد:
" اجساد چروكيده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومي افتاده اند. در ميان انگشتان چروكيده آنان همچنان مشتي علف كه از كنار جاده كنده اند و يا ريشه هايي كه از مزارع در آورده اند به چشم مي خورد؛ با اين علفها مي خواستند رنج ناشي از قحطي و مرگ را تاب بياورند. در جايي ديگر، پابرهنه اي با چشمان گود افتاده كه ديگر شباهت چنداني به انسان نداشت،چهار دست و پا روي جاده جلوي خودرويي كه نزديك مي شد مي خزيد و در حالي كه ناي حرف زدن نداشت با اشاراتي براي لقمه ناني التماس مي كرد...". مرحوم محمد علي جمال زاده تلفات وحشتناك شيراز را اين طور روايت مي كند:
"جنگ اول جهاني در آستانه اتمام بود[ پائيز 1918] كه در دل شبي تاريك و هولناك سه سوار ترسناك كه هر كدام شمشير و شلاقي به بر داشتند به آرامي از ديوارهاي شهر عبور كردند و به آن وارد شدند. يك سوار نامش" قحطي" ديگري" آنفلوانزاي اسپانيايي" و آخري" وبا "بود. طبقات فقير، پير و جوان، همچون برگ پائيزي در برابر حمله اين سواران بي رحم فرو مي ريختند. هيچ غذايي پيدا نمي شد، مردم مجبور بودند هرچه را كه مي توانستند بجوند و بخورند. به زودي گربه و سگ و كلاغ را نمي شد يافت. حتي موش ها نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ريشه گياه را مانند نان و گوشت معامله مي كردند. در هر گوشه و كنار، اجساد مردگان بي كس و كار پراكنده بود. بعد از مدتي مردم به خوردن گوشت مردگان روي آوردند...".
" اجساد چروكيده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومي افتاده اند. در ميان انگشتان چروكيده آنان همچنان مشتي علف كه از كنار جاده كنده اند و يا ريشه هايي كه از مزارع در آورده اند به چشم مي خورد؛ با اين علفها مي خواستند رنج ناشي از قحطي و مرگ را تاب بياورند. در جايي ديگر، پابرهنه اي با چشمان گود افتاده كه ديگر شباهت چنداني به انسان نداشت،چهار دست و پا روي جاده جلوي خودرويي كه نزديك مي شد مي خزيد و در حالي كه ناي حرف زدن نداشت با اشاراتي براي لقمه ناني التماس مي كرد...". مرحوم محمد علي جمال زاده تلفات وحشتناك شيراز را اين طور روايت مي كند:
"جنگ اول جهاني در آستانه اتمام بود[ پائيز 1918] كه در دل شبي تاريك و هولناك سه سوار ترسناك كه هر كدام شمشير و شلاقي به بر داشتند به آرامي از ديوارهاي شهر عبور كردند و به آن وارد شدند. يك سوار نامش" قحطي" ديگري" آنفلوانزاي اسپانيايي" و آخري" وبا "بود. طبقات فقير، پير و جوان، همچون برگ پائيزي در برابر حمله اين سواران بي رحم فرو مي ريختند. هيچ غذايي پيدا نمي شد، مردم مجبور بودند هرچه را كه مي توانستند بجوند و بخورند. به زودي گربه و سگ و كلاغ را نمي شد يافت. حتي موش ها نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ريشه گياه را مانند نان و گوشت معامله مي كردند. در هر گوشه و كنار، اجساد مردگان بي كس و كار پراكنده بود. بعد از مدتي مردم به خوردن گوشت مردگان روي آوردند...".
نکته ی جالب توجه آن است که بعدها به هیچ عنوان از این نسل کشی و توحش انگلیسیها نامی به میان نیامده و هرگز کسی عنوان نکرد که هیچ کشوری به اندازه ی ایران از جنگ جهانی اول آسیب ندیده , جنگی که ایران در آن بی طرف اعلام شده بود .
عجیب نیست که اتفاقی که فقط 90 سال قبل در کشورمان روی داده به این اندازه برای ما ناشناخته و مجهول باقی مانده بوده ؟
برای آگاهی بیشتر به منبع های زیر بروید :https://secure.wikimedia.org/wikipedia/fa/wiki/%D9%82%D8%AD%D8%B7%DB%8C_%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86_%28%DB%B1%DB%B2%DB%B9%DB%B8-%DB%B1%DB%B2%DB%B9%DB%B6%29
http://horufe-siyasi.blogfa.com/post-55.aspx
Friday, October 22, 2010
بعد از ۳۰ سال پرچم دو کشور ایران و اسراییل در کنار هم
چه حس عجیبی این عکس به آدم میده بعد از ۳۰ سال پرچم دو کشور ایران و اسراییل در کنار هم . آیا این فقط یک اتفاق بود و بس . یا این سرآمد اتفاقاتی جدید خواهد بود ؟ احمدی نژاد که سر مست از سفر به جنوب لبنان به ایران برگشته با دیدن پرچم جمهوری اسلامی ایران در کنار اسراییل چه حالی خواهد شد .؟ البته میشه حدس زد تیک های عصبی و انگشت به دماغ کردن برای تنفس بهتر..... جواب رضا زاده این غلام حلقه به گوش رهبر و احمدی نژاد چه خواهد بود ؟ ...احتمالا یک ۲۰/۳۰ دیگه و یک مظلوم نمائی و چسباندن این موضوع به خون شهدا و ... شاید هم استعفا دسته جمعی رضا زاده و سعید لو و دارو دسته و سپردن بخشی دگر از ورزش به سپاه .
Thursday, October 21, 2010
دوباره اندوه لبنان کشت مارا ...؟
|
لو كان لنا أن ننقل الخبر بدون الصور المرفقة لكان من الصعب التصديق بأن ظاهرة متطورة من الفحش اللبناني المميز قد أخذت طريقها إلى الإباحية والعلانية على النحو المبين، وهذه الصور تمثل لقطات من حفلة زفاف أقيمت في أحد الفنادق الكبيرة المعروفة في بيروت، حيث قام العريس والعروس بخلع ثيابهما أمام الجمع الغفير من المدعوين بدون أي إحراج، حتى أصاب الإثارة إحداهن فأخذت بالرقص على الطاولات وانتزاع ثيابها تدريجياً ولم تهدأ عاصفتها إلا بعد فراغ زجاجة الشمبانيا على جسدها العاري وسط عاصفة من التصفيق من المدعوين، ونترك للقارئ أن ينظر للصور التي تشرح أكثر مما نستطيع كتابته ..... وبدون تعليق
Monday, October 18, 2010
نوبل
احمدی نژاد به عنوان کسی که ریال ایران را تبدیل به پهن کرد از طرف کمیته نوبل جایزه شیمی نوبل را دریافت کرد. همچنین به دلیل "آب کردن" پینوکیو از خجالت و تبدیل صندوق رای به سیب زمینی و هزاران خلاقیت دیگر جوایز دیگری نیز دریافت کرد
Sunday, October 17, 2010
Friday, October 15, 2010
Sunday, October 3, 2010
Subscribe to:
Posts (Atom)